اینم یه شعر باحال عید همه مبارک بهار...بهار بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت؟ بهار بهار ...صدا همون صدا بود وا بکنیم پنجره ها رو یا نه؟ بهار اومد با یه بغل جوونه بهار بهار یه مهمون قدیمی یادش بخیر بچه گیا چه خوب بود بهار اومد برفارو نقطه چین کرد چقدر دلم فصل بهارو دوست داشت بهار اومد پنجره ها رو وا کرد دروغ نگم هنوز دلم جوون بود بهار اومد اما با دست خالی بهار بهار گلخونه های بی گل بهار بهار یه غصه همیشه بهار بهار حرفی برای گفتن بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت
خواب بودیم و هیچکی صدایی نشنفت
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی؟
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
عیدو آورد از تو کوچه تو خونه
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود
آخ که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
خنده به دلمردگی زمین کرد
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت
منو با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف، حرفای من کتاب شد
حیف که همه ش سوال بی جواب شد
که صب تا شب دنبال آب و نون بود
با یه بغل شکوفه خیالی
خاطره های مونده اون ور پل
منظره های مات پشت شیشه
تو فصل بی حوصلگی شکفتن
ما شنیدیم هر کسی خوابه نشنفت
نظرات شما عزیزان: